خاطرات خنده دار

66
خیلی بده که تو بچگی ناخواسته یه کاری کرده باشی و هنوز که هنوزه تو بزرگیت هم مسخرهات کنن. حالا من یه بار جلو مهمونا گوزیدم.

24
یادمه کلاس اول بودم معلممون کَر بو بود یعنی حس بویایی نداشت بعد یه روز یکی از بچه ها دستشوییش گرفت شلوارشو در اورد وسط کلاس رید، معلم اومد تو کلاس فک کرد کوکوعه گفت برکت خدارو چرا انداختین رو زمین !!! اقا اومد ورش داره دستش فرو رفت تو عن ، بعد فهمید داستان چیه فرار کرد رفت تو دستشویی بالا اورد.
هیچی دیگه از اون مدرسه رفت فرداش یه معلم جدید اومد برامون.

37
دوران دبیریستان مانور زلزله داشتیم
معاونمون اومده بود سره کلاس ما داشت توصیه میکرد ک خونسرد باشیم چند دیقه دیگه صدا آژیر میاد اروم باشیم
(اخه اون سال اصفهان یه زلزله خفیف اومده بود)
یهو صدا آژیر بلند شد همه ی کلاس باهم هجوم بردیم و معاون خورد زمین و ما از روش رد شدیم
معاونم اونجا بود ک پی ب معنی خونسردی برد
:|

114
اقا تو اردو بودیم داشتیم پانتومیم بازی میکردیم یهو یکی از بچه گفت من اجرا کنم گفتیم بفرما اقا این هر چی جلو دستش میومد رو پرت کرد از تو اتاق بیرون رفتیم گرفتیمش گفتیم چته روانی گفت بابا دارم نقش ظریف رو بازی میکنم دیگه هر چی که داشتیم داد رفت
ما:////
خودش:)))))
ظریف:(((((
روحانی;×

45
H.83
کلاً من از بچگی کرم درونم میلولید یه روز رفته بودیم خونه مامان بابام همه بچه هام بودن
اون روزا پسر عمم خیلی اذیت می کرد اون روز اینقدر کرم ریخت که همه بچه ها کفری شدن گفتیم چی کار کنیم یه ضره با ما قهر کنه نیاد سمتمون نقشه ریختیم
دختر عموم صداش زد علی(پسر عمم)از طبقه پایین اومد بالا حسین (پسر خاله بابام اون موقع ۱۱ سالش بود)علی رو گرفت انداختش رو تخت بستیمش بعدم من با مواد اولیه یه آزمایش شیمیایی وارد و تحت یک حرکت عملیات رو تموم کردم (جوراب حسینو که ۳ماه بود نشسته بود کردم تو دهن علی)
از ساعت ۶ تا ۸ به تخت بسته بود با جوراب تو دهنش
از اون روز به بعد دیگه سر ما سه تا کرم نریخت
من^_^
علی×_×
جوراب حسین•_^
حسین و ملیکا^_^

70
طرف اومده مسابقه برنده باش ضرب المثل بلد نیست بگه که هیچ، جواب سوال از هول حلیم تو دیگ افتادن کنایه از چیست میگه حلیم را تندتندخوردن.
اخه یکی نیست بگه برادر من نکن از این کارا .من یه ماهه اپلیکیشن نصب کردم امثال شماها نمیزارید برم بالا.
لیسانس هم هستم از بخاری مدرسه و تجاوز ناظم ها و کمک به مدرسه ها و سرویس دانشگاهها و همه و همه جون سالم به در بردم گذشتم از این یه خان نمیتونم بگذرم.
نکن برادر من نکن از این کارها...

75
کلاس اول راهنمایی بودم تقریبا اذر ماه بود
معلم ورزشمون اومد امتحان بگیره
بهمون گفت ۱۰ تا دراز نشست برین
بعد نصف کلاس باید دراز نشست میرفتن نصفه دیگه باید پاهاشونو نگه میداشتن که تکون نخورن
اقا ما هم دراز کشیدیم یکی پامو گرفت
داشتیم حرکتو میزدیم که من دلم درد گرفت بعدبهم فشار اومد یهو گوزیدم بعد همه زدن زیر خنده منم دوییدم از خجالت رفتم تو دستشویی قایم شدم اون بنده خدایی هم که تو دهنش گوزیدم داشت دو ساعت اوق میزد
خدارو شکر دیگه تا اخر ترم ۱ همه یادشون رفت بعدشم به همه میگفتم اون یارو پامو بد گرفت تقصیر اون بود.

107
دزدی که شب یلدا بخواد دزدی کنه●●●
واقعا خنگه!■■

159
بابام به مامانم اس داده : سلام خوشگلم.
مامانم ج داده:سلام پشگلم.
بدبخت بابام°•°

141
یک روز توی مدرسمون امتحان زبان داشتیم معلم هم خیلی سخت امتحان می گرفت وقتی داشتیم از پله میرفتیم بالا که بریم به سالن امتحان رو به بچه ها کردم گفتم که بیاین تا هنوز امتحان نگرفته احمدیو (معلمون)ازپله ها بندازیم پایین میگیم خودش افتاده دیدم دارن برام ابرو بالا میندازن یه دفعه معلمون از پشت سرم گفت نقشه ی قتل کیو میکشیدید آقای کشاورز ... هیچی دیگه اون امتحان شدم ۳.

81
دستمو برداشتم از روی موبایل
.
دیدم اون مبل بود نه موبایل
.
خواهرم زد تو سرم گفت ای خنگه خدا
.
نتونستی مبل و موبایل رو از هم تشخیص بدی ای خدا
.
گفتم تو فورجوک غرق بود
.
پست هارو داشتم می خوندم
.
گفت فورجوک چیه ؟پس دلیل تو گوشی رفتنت اینه!
.
یه آره گفتم فورجوکو نشونش دادم
.
خوشش اومد و من هم همون خواهرم
.
که گول فورجوکو خوردم°•°

198
امروز داشتم میرفتم سمته دفتر
یهو یکی از شاگردام دوید سمتم یه چیزی انداخت جلو پامو رفت
نگاه کردم دیدم برام نامه نوشته
حالا متنه نامه رو داشته باشید:
سلام خانوم.... شما اول سال برای من مثله جن بودید اما الان برای من مثله فرشته هایید
من:$
جن های محترم:)))))

183
داداشم تعریف میکرد تو سربازی
فرمانده پرسیده کی مهندسی برق خونده؟؟
یه عده ای دست بالا کردند
گفته حتما باید گرایش قدرت باشه
دوباره یه چنتایی دست بلند کردن
گفته کدومتون سابقه کار دارین و تا حالا کار دارین؟؟
دو نفر دستشونو بالا کردن
گفته خب یکیتون از این به بعد مسعول چراغای آسایشگاه باشید که هرشب سرساعت خاموش کنید:)

170
چند روز پیش امتحان داشتیم بعد من و اکیپ نشسته بودیم وسط حیاط مثلا درس میخوندیم :| یهو من کتابو پرت کردم هوا و شروع کردم آهنگ خوندن XD از اون آهنگای خز :/
شراره شراره ننه اش موهاشو شونه کرده >_<
یهو دیدم دوستام با صورت سرخ بلند شدن رفتن اون طرف منم هنگ،به خوندن ادامه میدادم یهو دیدم چندتا مرد از جلوم رد شدن و یه نگاهِ خدا شفات بده بهم انداختن و رفتن توی دفتر مدیر *_* منم دیدم بچه ها دارن از خنده نابود میشن بهشون گفتم چی شده :|
اونا هم گفتن اون مردا از اداره اومدن *_*
من :/
بچه ها :D

315
تنها حسرت زندگیم اینه که اونجا که معلم فیزیک اول دبیرستان بهم گفت:
دوستانه میگم درسو ول کن ، بالاخره این جامعه به حمال و رفتگر و کاسب هم نیازمنده ,
به حرفش گوش نکردم و رفتم فوق لیسانس گرفتم
خاطرات خنده دار

123
عاقا دیروز خونه ی ما پر مهمون بود مام تو آشپزخونه در ناخنک زدن به میوه ها بودیم یو هو یکی ازین گودزیلاهای پنج ساله اومدیه لگد زد به من در کابینتو به طرز وحشیانه ای باز کرد(ینی پشمای هالک ریخت ....)
من :گوسفند مگه در طویله اس یهو شکلاتا رو پیدا کرد یه لبخند شیطانی زدشرو کرد به غارت. ..... مام کرم درونمون شرو به فعالیت کرده بود گفتم اینی که خوردی سمه تا دو ساعت دیگه میمیری اینم اشک تو چشاش جمع شده بود خودشو به در و دیوار می کوبید اصن یه وضییییی بود....
حالا مامانم اومده میگه چی به این بچه گفتی ....نگو رفته برا مامانش. همه چیو تعریف کرده ....گودزیلای دهن لق^^

223
دیروز تو کلاس داشتم با بچه ها استانو شهرو کشورو تمرین میکردیم(الان فهمیدین معلمم دیگه) یکیشون خیلی جدی داشت برا بقیشون میگف ما رفتیم استان آمریکا
من:(
خودش:)))))))
ترامپ استاندار آمریکا????

117
تو دوران راهنمایی یه معلم ادبیات داشتیم که خیلی از مردا بدش میومد آقا این یه روز شروع کرد بد گفتن ازشون:
-من از مردا خیلی بدم میاد به خاطر کارایی که میکنن خوشم نمیاد به زنا به چشم وسیله نگاه میکنن و بعد استفاده ازش میندازنش دور بدم میاد از بی ارزشی هایی که نسبت به ماها دارن حالا درسته که خوشگل و خوشتیپ و پر جذبه و جذاب و ناز و عالی هستن ولی ازشون بدم میاد
کل کلاس تا نیم ساعت بندری میزدن اون بنده خدا هم کلاسو ول کرد رفت انتقالیشو گرفت
من:))
معلم:(
بچه ها^_^
انتقالی@_@
مدرسه:!

282
اولین باری ک میخواستم با دوس دخترم برم بیرون سوار اتوبوس شدم رفتم استان همجوار ک کسی منو نشناسه
تا خاستم با دختره حرف بزنم تمام معلما و مدیرای مدرسمون هم اومده بودن اونجا داشتن مارو نگاه میکردن....
اومده بودن بازدید علمی.

252
سر کلاس ریاضی دانشگاه، استاد هر مبحثی رو درس میداد از من میپرسید متوجه شدی؟
میگفتم آره.
میگفت خداروشکر پس بقیه هم متوجه شدن

87
عاغا یه روز با چند تا از دوستام کنار ابسردکن ایستاده بودیم ، بعدش دوستم میخواست یه خاطره ایی رو تعریف کنه (از من یادگرفته بود که تیکه کلامم اینه مثلا فلان چیز تو حلقم ...)بعدش این دانای کل به جای این که بگه آبسردکن بصورت "عرضی " تو حلقم گفت :《ابسردکن تو"عرضم " اگه الکی بگم...》 اینو که گفت بعد از چند ثانیه مکث یهو فهمید چه سوتیی وحشتناکی داده یهو همه منفجر شدن از خنده منم از شدت خنده نزدیک بود ضربه مغزی بشم خخخخ

147
■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□
یه دیالوگ باحال
لطفا حتما حتما تا آخرش بخونین☆☆
پاتریک:باب ! باب
باب اسفنجی :چی شده ؟
پاتریک:بالاخره من تونستم فرق گشنه شدن و تشنه شدن رو بفهمم.
باب اسفنجی:آفرین . اگه راست میگی بهم بگو.
پاتریک:باشه بهت میگم. من بالاخره فهمیدم که هر وقت تشنه می شیم آب یا نوشیدنی می خوریم هر وقت گشنه می شیم غذا.
باب اسفنجی : من به تو افتخار می کنم .تو همیشه این دو تا رو جا به جا می گفتی اما الان نه!
پاتریک :هورا ! هورا!
باب اسفنجی: راستی ! من خیلی تشنمه.
پاتریک :آره منم تشنمه پس بیا بریم همبرگر بخوریم.
راستی شما این قسمتشو دیدین.
نبایدم دیده باشین چون این رو خودم ساختم.
و اگه این رو اول می گفتم ، جذابیتش از بین می رفت و شما فکر می کردید چیز مضخرفیه.
■□■□■□■□■□■□■□■□■□

79
سلام°•°
■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■
نمی دونم شما هم اینطوری هستین یا نه●
من بعضی وقت ها که یه چیزی رو مثلا یه بسکوییت یا یه برگ چیپس لیمویی(که من طعم لیمویی رو خیلی دوست دارم) یا یه تکه لواشک یا.....(اصلا فکر نکنید که می خوام دهنتونو آب بندازم°•°)می خورین بعد می بینین عه شما که کاملشو نخوردین ولی تموم شده (در حالی که کاملا خوردینش)و فکر می کنین یکی برداشتتش یا گم شده یا یه جایی انداختین.
جای دردناکش اونجاست که اگه اون تنها تکه چیپستون باشه و دیگه چیپسی نداشته باشید یعنی انگار هیچی نخوردی°▪°
■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■

123
یکی تعریف میکرد:
زنداییم گفت من بدم میاد تو مجلس ختم گلاب میپاشن رو لباسها، گفتم خب بگو بپاشن رو صورتت :)
بعد چون خیلی مدیریت بحران دارم گفتم بابااااا یعنی اینکه واسه پوست خوبه
که خداروشکر مامانم با تفنگ شلیک کرد به زانوم خفه شدم

264
دیروز دیوار توالت خونمون رو خراب کردیم، به یه توالت جدید رسیدیم که یه مرد نشسته بود توش؛
بعد فهمیدیم رسیدیم به توالت خونه همسایه!

302
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﺳﮓ ﺩﺍﺷﺘﻦ ،
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﻭﺍﻕ ﻭﺍﻕ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﺻﺪﺍﺷﻮ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﺸﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ
.
.
.
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﺳﮕﯽ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻣﯿﺎﺩ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ ..... ﻭﺍﺳﻪ
ﺟﻔﺖ ﮔﯿﺮﯼ ﺑﺎ ﺳﮕﺶ !
.
ﺧﻼﺻﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ
ﺩﺍﺭﻩ ﻭﺍﺳﺖ
ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻣﯿﺎﺩ...

95
امروز دبیرامون بدجور زده بود به سرشون مثلا
ریاضی: خم میشی راست میشی یه صدا هایی در میاری مثل اخ اوخ
آقای برادر چیزت نمونه لا در
فناوری : بچه ها شما ها میرید حموم کار های اضافه انجام ندید

174
چند سال پیش وقتی تازه شلوارای غواصی مد شده بود سرکلاس اندیشه یکی از دخترا از این شلوار غواصیا که پایینش ی چاک کوچیک داره پوشیده بود استادم داشت درباره ی لباس پوشیدن نامناسب دخترا !! سخنرانی میکرد به همین دختره اشاره کرد و گفت مثلا همین خانم. دخترجون این چیه پوشیدی؟ دخترم ریلکس گفت شلوار غواصی استاد استادم گفت پس حتما این پایینشم کوسه گاز گرفته

94
کاملا واقعیییی:/
دیشب گودزیلا دختر خالم به باباش گفت_بابا تو چند سالت بود به دنیا اومدی؟؟؟؟@_-به همین برکت کمرم شکست که چرا این و بورسیه نکردن
بعد دوباره خواست یه دخترو نشونم بده گفت_ببین این دختره شوهر خواهرمه
مثلا خواست بگه خواهر شوهرمه کلیم اصرار داشت لامصب سه کیلو کم کردم؛پشمامم از دم ریختن

130
برید کنار خدای سوتی اومد^_^
اول دبیرستان سره امتحان فیزیک من طبقه اول بودم و جلوئیم یه خرخون بود منم هیچی حالیم نبود و همین طوری چشم می چرخوندم ولی خیلی ریز می نوشت خلاصه دبیره که آدمه گیری بود گفت از رو فلانی ننویس منم یه دفاعیه محکمه پسند دادم در حده تیمه ملی که خانوم این فلانیه گوربه گوری انقد بد خطه هیچی نمی فهمم و بوققق چه بد نوشته...@_@
هیچی دیگه روم به دیوار تا آخرع سال دبیره روش اینور بود هم داد می زد عبدللهی تقلب نکن^_^
خاطرات خنده دار

204
علامت اختصاصی(sahell.AR)
عاقا من تازه دانشگاه قبول شده بودم ترمک بودم به قول بالاتریا..داشتیم یه روزبادوستم از دانشگاه برمیگشتیم یه دفعه کرم درونمون فعال شدگفتیم زنگ خونه مردمو بزنیم فرارکنیم...زنگو زدیم تاخواستیم فرارکنیم یه پسره باهیکل بدنساز باچماق از در اومدبیرون قیافه مااون لحضه خیلی دیدنی بود خخخ الان دوستم بااون پسره نامزدکرده و من همچنان زنگ خونه هارومیزنم دیگه خودتون نیت منو حدس بزنین
^____^

124
یه بارم داشتم نارنگی می خوردم هواسمم به تلوزیون بود
یه دفه دیدم به چیز لزجی زیر زبونم داره حرکت می کنه
آ قا چشمتون روز بد نبینه فکر می کنید چی بود
حلزوووووووووون
من :مامان حلزون حلزووون
مامانم خوب حالا یه حلزون بوده اژدها که نبوده
من »«
مامانم : >
آخه حلزون تو نارنگی چی کار میکنه
این قسمت : وقتی چیزی کوفت می کنیدهواستون باشه شاید این دفعه اژدها بود

104
من اولین بار ها که میرفتم مدرسه وقتی به قسمت خبردار می رسید می گفتیم اسلام پیروز است آمریکا نابود است یا حسین من با اعتماد به نفس کامل می گفتم اسلام پیروز از آمریکا نابود از یاسسسس س :|

179
علامت اختصاصی (sahell.AR)
عاغا پدر بزرگ من فوت کرد.خدا اموات شمارم رحمت بیامرزه....خالم وسط گریه چنان با سوز گفت بابا توکه سابقه نداشتی بمیری
حضار@ _@
بابابزرگ#_#
خاله^__^

160
یکی از اعضای محترم این مجله وقتی میخواد پست بذاره با علامت مخصوص شروع میکنه که
منو
یاد علامت مخصوص حاکم بزرگ و مخصوصا دمپایی های میتی کومان میندازه.....

107
پدر و مادر من باهم دختر خاله پسرخاله هستن یه. مادربزرگ دارن که اگه اسم هرکی رو بیاره طرف همونجا اشهدشو میخونه خلاصه که یه ابهت خاصی داره آقا امسال عید همه خونه ایشون بودیم و داشتیم به حرفاشون گوش میدادیم:
-آدم هیچ وقت نباید در برابر سختی ها تسلیم شه حتی از دست دادن عزیز
این مادر بزرگ همینجوری داشت نصیحت میکرد که عذر خواهی کرد بلند شد و رفت دستشویی حالا دستشویی دقیقا وسط پذیرایی بود آقا بعد دو سه دقیقه یه صدایی اومد شبیه به این:
-ترررر.... ففففس.... تر تر تر
از خنده داشتیم سقفو گاز میزدیم بعد چند دقیقه صدای هوار اومد:
-وااای بچه ها کمکم کنید دارم میمیرم
همه از ترس نیم سکته رو زدیم آقا مامان من و خالم رفتن ببینن چی شده پنج دقیقه بعد درحالی که از شدت خنده داشتن پس میفتادن با مادر بزرگشون اومدن تو حال نشستن و دوباره مادر بزرگ گفت:
-داشتم میگفتم سختی واسه همه هست همیشه باید
خالم وسط حرفش نه گذاشت نه برداشت گفت:
-مامان جان لطفا در مورد سختی نگید شما یبوست گرفتین دارین جیغ میزنین وای به حال سختی بزرگ تر
هیچی دیگه ما 15روز اونجا بودیم و خالم از 15روز 14روزشو تو انباری بود
خالم تو انباری #_#
مادر بزرگ یبوستی ۸_۸
ما:|
یبوست^_~
انباری متعجب از مادر بزرگ-_-
ابهت:)

128
عاقا یبار داشتم با دوچرخه تو بازار میرفتم یه دختره اومد تیکه بندازه بجای اینکه بگه:مگه توبازار جای دوچرخه ست؟
گفتش: مگه تو اتوبوس جای دوچرخه ست!!
حالا من که ب روش نیاوردم ولی دوستش که باهاش بود داشت از خنده زمین رو گاز میزد.
نکته اخلاقی:قیمه هارو نریزین تو ماستا

217
تعریف میکرد:
چند روز پیش توی تاکسی صندلی عقب نشسته بودم، یه خانومه با پسر 5-4 ساله ش جلو نشسته بود.
یهو پسره رو کرد به مامانش گفت: مــامــان ... یادته اونروز خونه دایی اینا گوزیــدی؟! مامانه بیچاره،گفت: ... مرســـی آقا! ما همین جا پیاده میشیم! راننده بدبخت هنوز کامل نایستاده بود که زنه درِ ماشینو با عجله باز کرد و یه موتوری هم اومد زد درِ ماشینو سرویس کرد! راننده پیاده شد دودستی زد تو سرش گفت: خانـــــــــــــوم! گوزیدی که گوزیدی! منم میگــوزم! این آقام میگــوزه! این ملت همه میگوزن!
گوزیدن که عیب نیست ، ریـــــــــدی تو درِ ماشین....

124
با دوستم رفته بودیم شهربازی . بنده خدا میخواست بگه بیا بریم سوار چرخ و فلک بشیم نمیدونم چی شد که فاز و نولش قاطی شد گفت بیا بریم سوار پارچ و فلک بشیم!!!
من o_O
دوستم ¤_¤
پارچ و فلک ^-^

157
آقا اسم پسر عموم مجیده
چند وقت پیش داشت از گوچمون رو میشد
بلند صداش زدم
مجیددددد
تمام گربه های گه تو کو چمون بودن
برگشتن نگاه کردن بعد همه کسای که تو کوچه بودن داشتن میخندیدن
نمی دونم چرا مجید بیشعور با چوب افتاد دنبالم

425
رفته بودم بیمارستان،ابمیوه و کیک خریدم، یه پسره هم نشسته بود کنارم دیدم داره نگاه میکنه دلم سوخت برای اونم خریدم، یخورده بعد
مادرش اومد داد زد کدوم احمقی برات کیک و ابمیوه خریده!
(پسرش رو اورده بود برای ازمایش باید ناشتا میبود)
من نفهمیدم چطوری فرار کنم:))

201
عاغا ما دوم ابتدایی بودم تومدرسه بازی هرکی حرف بزنه خره رو بازی کردیم منم اولین باربود این بازیو یادگرفته بودم...القصه ما رفتیم خونه دیدیم ننمون باهمسایه ها نشسته پای بساط سبزی و غیبت مام با یه ذوق کودکانه وصف ناپذیری یهو گفتیم هرکی حرف بزنه خره،همسایه شماره 2برگشت گفت حتی من?منم گفتم حتی تو خخخ ولی انصافا حقم نبود اون کتک:|

221
.آقا یه روزی داشتم تو خیابون راه میرفتم.در حالیکه لبخند رو لبم بود تو افکار خودم غرق بودم یه لحظه به خودم اومدم دیدم یه پسری هم خیلی خوشحال لبخند زنان داره از روبرو میاد . بگو این یارو فکر کرده من دارم به اون لبخند میزنم!!
پسره هم که دیگه تو حال خودش نبود اصلا جلوشو نگاه نمیکردیهو رفت تو تیر چراغ برق ¤_¤
منم که نگم براتون داشتم هلیکوپتری میزدم اونم سریع پاشد بدون اینکه به روی مبارکش بیاره از محل حادثه دور شد
این داستان : عاقبت نگاه به نامحرم

260
الان همه چی گرون شده
شما یادتون نمیاد...
اون موقع ها با ۱۰۰ تومن می رفتیم مغازه
با یدونه نوشابه شیشه ای و دو سه تا پفک و آدامس و صد جور حله هوله دیگه می اومدیم بیرون...
الان دیگه نمیشه همه جا دوربین داره ????

134
دیروز تلویزیون داشت سریال بزم آخر را می داد، الهام چرخنده یک بیت خوند از حافظ که به تنهایی مرزهای زبان و ادبیات فارسی را آباد کرد:
"کسی" چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف عروسان، "سخنِ شانه" زدند
آخه خودت نمی فهمی چی می خونی لااقل از یکی بپرس درستش را!!! اگر هم هیچ کدوم نمی دونین، همون یک توپ دارم قلقلیه را بخون، بسه.
سخن شانه چیه؟!
خاطرات خنده دار

86
سلام
خوبین
می خوام یه چیزی بگم
اگه بگم
اگه نگم
باشه میگم
می خوام یه چیزی بگم ° ~ °

213
رکورد سریع ترین نقل و انتقال تاریخ دست دایی منه، بزرگوار از سربازی فراری بود
پدربزرگم دستی به سرش کشید بردش یه کباب مشتی با نوشابه بش داد باش رفت تا پادگانش کرمانشاه،همدیگه رو آغوش گرفتن با چشمای اشک بار از هم جدا شدن
پدربزرگم برگشت و دید دایی جان با شرت جلو پنکه در حال چرت زدنه

182
توی یک سایت مشاوره بودم، یک پسری پرسیده بود که یک دختری از فامیل من رو خیلی دوست داره و هیچ جوره هم کوتاه نمیاد، اما من اصلا ازش خوشم نمیاد، چی کار کنم؟ طرف زیرش نوشته بود: یک مدت حموم نرو، مسواکم نزن، برو بشین کنارش سر سفره، بعد تف کن تو غذا بخور!!!

145
یه سری با بابام رفتم استخردو بار زیرآبی رفتم
گفت انشالله
تو زندگیت که ب جایی نرسیدی درعوض قورباغه خوبی شدی.
بابا تو که داری ما رو حیوان میکنی
حداقل بگو دلفین،ماهی،ستاره دریایی
قورباغه آخه

187
معلم ما تو دبیرستان یکی رو بیرون کرد طرف تا یه ماه تو حیاط میچرخید، معلمه کسی رو فرستاد گفت به اون حیوون بگین فقط یه جلسه اخراجش کردم :))))

98
آقا یه ناظم داشتیم همیشه یکی ازین سوت گردنیا داشت واسه متفرق کردن پچه ها میزد.
چشمتون روز بد نبینه این اومدو سوتو زد منم حس گرفته بودم...یه سوت بزن باریتم من دوست دارم...باور کنید به خندش می ارزید حالا اشکال نداره با همه معلما حرف زد نمرمو کم کنن.

108
تو مدرسه بودیم بعدش یهو آب قطع شد. هیچی دیگه ما هم دویدیم سمت دستشوییا ببینیم کیا گیر افتادن،
دبدم رفیقم مبین هم تو دستشویی گیر کرده. هیچی دیگه از پشت بهش گفتم((مبین ریدی اب قطعه!))
و الفرار!

89
ماجراهای منو ننه خانم(مادربزرگ)^___^
من:ننه(کشیده بخونید)
ننم:جانم
من:0_o
ننم:چ مرگته؟!
من:آخیش ی لحظه فک کردم سرتون به جایی خو...ر..د..هههه(در حال لنگ کردن در حلق بنده)
ننم:فک کردی فقد مامیتو ددیت از این چیزا بلدن بیبی؟
من:ô_0
ننم:حالا بگو بینم چی میخواستی!؟فرندم کارم داره
من:میخواستم بگم اون شلواره بود دوباره گمش کردم تو خونمون میخواستم بیای پیداش کنی
ننم:همون جاست
من:ننه میدونم همونجاست میگم بیا پیداش کن واسم
ننم به نشونه تاسف سرشو تکون داد رف تو اتاق شلوارمو آورد
ننم:همین بود دیگ!؟شلوار کردیت؟(دقیقا شلوارکردیه بدون اون خوابم نمیگیره)
من:ممنون ننه اگ تو رو نداشتم میخواستم چ خاک رسی تو فرق کله ی داداشم بریزم(از این کارش تعجب نکردم چون زیاد ای بلارو سرم آورده)
ننم:باشه از جلو چشام خفه شو حوصلتو ندارم
من:آی لاو یو ننه^__^
پ.ن:این ماجراهای منو ننم ساختگیه قابل توجه
پ.ن:دعا کنید سایش بالاسرم باشه
دوستون دارم یاعلی

89
حالا شما خوبه باباهاتون مستقیم میرن کولرو خاموش میکنن من بابام میره کنترو میزنه بدون اینکه ما بفهمیم بعد میاد میگه اه برقو قطع کردن این تابستونم هی برقارو قطع نمیکردن ماهم هی فکر میکردیم برقارو قطع کردن نمیدونم چرا همیشه هم روزی دو بار برق میرفت بعد یه روز دستشویی بودم بعد ندونست من اونجام کنترو زد منم که بیرون اومده بودم فهمیدم چرا برق ما روزی دو بار میره اون کنترو زد بعد رفت منم برقو وصل کردم بعد رفته بود خونه گفته بود برقو قطع کردن مامانم هم گفته بود نه یه لحظه رفت دوباره برگشت اومد نگاه کرد منو دید تا جا داشت منو زد ولی خدایی حالا میره کوارو خاموش میکنه میگه حالا هر گوهی میخوایید بخورید

107
زُلْفْ بَرْ بٰادْ بِدِه تٰا بِدَهَمْ بَرْ بٰادَتْ
خلاصه ی ادبی نکاتی که دیروز از برادر گشت ارشاد دریافت کردیم^_^
پ.ن:حواسمون نبود بعد ک اینا نصیحتمون کردن دوستم ترسیده و هول بود برگشت گفت بخدا توراه پارک بانوان بودیم(TT) فک کنم همین قانعشون کرد:))))

233
سر سفره، برای اینکه بچه ۴ساله رو به غذاخوردن ترغیب کنن، دایی جان گفت: هرکی غذاشو زودتر ازهمه تموم کنه یه جایزه خوشگل وخوشمزه بهش میدم!
۵دقیقه بعد بچه داد زد: دایی جان! عمه ناهید غذاشو تموم کرد، چیز خوشگل و خوشمزتو بده بخوره!
نصف قاشق رو قورت دادم هیچ، ۳روزه دارم میخندم :-))

177
نمیدونم دقیقا چه حکمتیه من هر وقت دارم تو تاریکی فیلم ترسناک میبینم جای حسااااس فیلم یهو یخچال میگه تاااااااااااااااق!
یا یه سوسکی عنکبوتی چیزی از کنارم با سرعت رد میشه ، یا هم همسایمون در رو محکم میبنده 0_0
از خود فیلم نمیترسم ، از کابوسای بعدشم نمی ترسم ولی در اثر اتفاقات فرا زمینی که در طول فیلم میوفته قلبم میوفته تو پاچم ~_~

107
من تازگی ها بابام شده بود مدیر یه مدرسه بعد زمان تحویل کتاب به بچه باید یه مبلغی رو به عنوان شهریه پرداخت میکردند منم رفتم کمک بابام که یهو مرد میانسال وارد مدرسه شد بعد این داداش احمقم اومد گفت میگه کتاب میخوام و این پول برای چیه منم رفتم جلو شروع کردم توضیح دادن براش که اینجوریه و اونجوریه که دیدم داره بر وبر منو نگاه میکنه بعد از تمام شدن حرفام یهو گفت من که نیومدم کتاب بگیرم اومدم یه کمکی در راه خدا به من بکنید منم که از خجالت آب شده بودم که یه ساعت برای چی بهش توضیح دادم یهو شروع کردم به زدن داداشم

395
تو خونه بحثِ این بود که بچهای که از یه زن دیگه شیر میخوره با بچههای اون زن خواهر برادر رضائی میشه...
بعد مامانم گفت همه بچههایی که از یه برند شیر خشک استفاده میکنن خواهر برادر کارخونهای میشن :)

230
همکارم از صبح چند بار رفته بود دم دفتر رئیسمون، در زده بود رفته بود تو.
چند دقیقه بعد دوباره بلند شد بره دفتر رئیس، حواسش کامل تو کارش بود، در اتاق خودمون را زد، رفت بیرون.
خاطرات خنده دار

57
هشتادی زلزله با افتخار تقدیم میکند (قسمت4)
داشتیم راه میرفتیم اون سه تا جلو ما عقب همینجوری که داشتم با دوستم میخندیدم دیدم خشتک یکیشون پایینه مررررردم از خنده دیگه انقدر خندیدم که همون لاشیه برگشت به دوستش گفت چقدم خوش خندس ینی من در حال مردن از خنده بودم کنترلم سخت حالا تو اون گیر و دار عصبانی هم شدم ولی بیخیالی زدم که دو دیقه خداااا شاهده دو دیقه بعد گفت حوصلم سر رفت بیاین بازی کنیم :-/منم گفتم میام ولی بدون منحرف بازی رفتیم جرعت حقیقت که لاشیه رو مجبور کردم برگ بخوره و ساعت 7 رفتیم بالا(پایااان)

165
--زن زیبا بود در این زمونه بلا ..خونه ای بی بلا هرگز نمونه خدا
(من و دو نفر دیگه از بچه ها تو کلاس میخوندیم )
یهو در وا میشه دبیر دینی میاد تو (همه مثل اسب میرن سر جاهاشون میشینن)
دبیر:به به اکیپ اراذل /:
سمت راستیم(تا دو قیقه پیش قر میداد)-خانوم با من بودین؟ ):
دبیر:نه عزیزم تو که دختر خوبی هستی بقیه منظورمه
سمت چپیم(مقنعه اش دور کمرش بسته موها افشون)خانم با من بودین ینی؟
دبیر(زل زده تو چشمای من):نه گلم تو رو که میشناسم منظورم بقیه اس
درحالی فقط من موندم و دیوار
بقیه):
من):

54
هشتادی زلزله با افتخار تقدیم میکند (قسمت3)
دیگه اون روم بالا اومده بود کنترل میکردم خودمو(جلوی کسایی که نمیشناسم یا کسایی که منو نمیشناسم ولی من میشناسم خوددارم) یکم حرص خوردم ولی بعد اروم و مثل همیشه بی نقص (اعتماد به سقففف) شروع کردم بالاخره حرف زدن گفتم:نه ممنون اعصاب بازی نداریم. همون که ازش بدم میومد اومد جلو گفتش نه بازی نمیکنیم فقط حرف میزنیم. دیگه راستش بهانه ای نداشتم (اینم بگم از همون اول که اومدن در آسانسور در حال خنده ی عصبی بودم و خنده ی عصبی من از حالت عادی قابل تشخیص نیست) گفتم باشه. رفتیم. (ادامه در قسمت 4 )

196
دیروز به بابام گفتم شارژرم کو؟
گفت تو ماشینه برو بردار تو گرمای 50 درجه اهواز رفتم پایین داشتم دنبال شارژر میگشتم دیدم بابام از تو بالکن میگه هندزفری منم بیار شارژرو پیدا نکردم ولی هندزفری رو بردم دادم بهش گفتم بابا شارژرم اونجا نبود گفت:آره بیا بگیرش اینجاست گفتم پس چرا منو تو این گرما فرستادی پایین گفت دنبال یکی میگشتم که بره هندزفریمو بیار که تو اومدی
فک و فامیله داریم؟

118
دوستم تعریف میکرد
مهمونی یکی از فامیلای دورمون رفته بودیم. بعد از یکی از پسرای فامیلمون که خیلی ادعا داشت پرسیدم چی می خونی؟
برگشت گفت:دندانه بهشتی
منم گفتم:عه چ جالب منم دماغه مطهری می خونم خخخ
پسر خالم :))))
پسر فامیل :(((
دماغه مطهری *o*

143
خمیر دندون با طعم نعنایی تند یا هر خمیر دندونی که تند و خنک باشه رو بزنید
بعدش یه
لیوان آب یخ یخ یخ بخورید اصلا نمیشه یه قلوپ آب رو خورد از بس لپت درد میکنه
حتما امتحان کنیدD:
من که بیشتر وقتا این اتفاق برام میوفته چون تا مسواک می زنم تشنم میشه
الانم که اینو نوشتم همینجور شدم
آبی هم که خوردم از شانسم یخ یخ بود خمیر دندونه هم تند و خنک°•°
بدشانسم دیگه●•●
.... آی لپم....

206
صدای همسایمون میومد که داشت توی حیاط می گفت: آخه یکی بیاد به من بگه مگه مغز خر خوردی که امانت مردم را قبول کردی.
رفتم بهش گفتم: آخه مگه مغز خر خوردی که ... .
نمی دونم چرا این قدر ناراحت شد! مگه خودش نگفته بود یکی بیاد این جمله را بگه؟!

46
هشتادی زلزله با افتخار تقدیم میکند :قسمت2
بهش گفتم خله تو که از این متنفر بودی گفت فقط میخام از نزدیک ببینیش. گفتم آقا قربون دستت عمرا نمیخام. با هزار بدبختی و شرط قرار شد منو بزاره بالا برگرده.رفتیم تو آسانسور ولی چشمتون روز بد نبینه.(راستی بگم که شبش تا صب تو فورجوک بودم) در آسانسور از اینا بود که یه کم مونده به بسته شدن باز میشه. درو کشیدن باز کردن. یکیشون گفت (اسم دوستم) میای پایین دیگه؟ گفت آره درو بستیم دوباره یکم مونده بود همون که گفتم خیلی اوضاع روانی داغونه درو باز کرد گفت چرا نمیای؟ دوباره وا کرد گفت میل خودتون ما اونقدرا هم زشت نیستیم (ادامه در قسمت بعد)

43
هشتادی زلزله با افتخار تقدیم میکند:قسمت اول
یه روز رفته بودم خونه دوستم توی یه مجتمع که قبل این خاطره جای مورد علاقم بود.داشتیم قدم میزدیم که سه تا پسر دیدیم بیرون مجتمع. یدفه گفت فک کنم اینارومیشناسم
گفتم مدیونی بری صداشون کنی.اونم رفت. برگشت، گفت فلانی و فلانی و فلانین(چیه انتظار که نداری اسم بیارم؟) اسم اخریو که شنیدم یخ کردم.خیلی ازش گفته بود. یه لاشی به تمام معنا، البته یه کمی هم دلقک اما تعجب کردم چون صفت بارزش بدترین دشمنِ بهترین دوستم بود. نمیدونم چرا صداشون کرد. این خاطره از قسمت 2 خنده دار میشه فورجوک لطفا تاییدش کن مطمئنم قسمت 2 جالبه اما به این قسمت وصله. ببخشید طولانی شد

210
یه بار تو اتاق هنذفری تو گوشم بود داشتم یه آهنک ازبکی خیلی شاد گوش می دادم . که جو گرفت و شروع کردم به قر دادن. یه سری حرکات موزون هم در میآوردم و سرمو هم به شکل عجیبی با زاویه ۴۵ درجه رو به افق میچرخوندم
یک آن به خودم اومدم و دیدم مامانم داره منو تماشا میکنه . نگاهش طوری بود که انگار داره به یه آدامس تفی چسبیده به زیر نیمکت نگاه میکنه بعدشم یه سری به نشانه تاسف تکون داد و از اتاق خارج شد
فقط میتونم بگم خدا نصیب گرگ بیابون نکنه همچین وضعی رو

159
یه بار با مدرسه رفته بودیم مسابقات فوتبال رسیدیم به جایی که همه تیما جمع شده بودن و منتظر بودن تا قرعه کشی انجام بشه یدفعه ما همه یکصدا شروع کردیم به خوندن این شعر:
دیگه کارت تمومه شرتت توی حمومه
بنده خداها مونده بودن که مارو دیگه از کجا اوردن تازه وقتی فهمیدن ما تیم مرکز استانیم چشاشون چهار تا شد

119
یبار آخرای زنگ داشتیم با دبیرمون گپ میزدیم بعد داشت میگفتش که اره شوهرم تک رقمی کنکور بود و خانوادگی خیلی باهوشن فک میکنم دخترمم به باباش رفته
یهو من گفتم نه خانوم هوش بچه به مامانش میره :|
بعد که همه پوکر شدن تازه من فمیدم چه گندی زدم
حالا هی میخواستم توضیح بدم نیت من حمایت از فمنیسم و حقوق زنان بوده میخواستم بگم اگه قراره بچه باهوش باشه مث مامانش باهوشه ولی دیگه گلاب به روتون ریده بودم و آبم قط بود :)
درس امروز : میتونستی دهنتو ببندی، شاید شوهرت واسه همین بده اره واسه همین زبونته، دهنتو ببند دهنتو ببند

136
یه شب مامانم یه سری کاغذ اورد بیرون،منم دیدمش فکر کردم دستخط
خواهرمه...آیات قرآن توشون نوشته شده بود،منم رو این حساب ک خواهرم
نوشته گفتم حیف نیس ک آیات زیبای قرآن با دستخط گند اون(اشاره به
خواهرم)خراب بشه؟؟؟(کلا حال میکنم ابجیمو اذیت میکنم)
بعد مامانم گفت مسیح این دستخط خودمه...خلاصه خیلی خندیدیم
--------------------------------------------------------------------------------------------------
درمورد رفیقم یه آهنگ ساخته بودم،انقدر پیشرفته ترش کرده بودم ک دیگه
ترجمه اینگیلیسیشم ساخته بودم...موقع امتحانات پایانی بود مام منتظر این
رفیقمون بودیم،من ب سرم زد این اهنگرو بخونم ظاهر شه بیاد تیکه تیکم کنه
(از اهنگه بدش میومد)هیچی،ما این اهنگرو خوندیم این 10 ثانیه بعد ظاهر شد و به رحمت خدا رفتیم
4جوک تایید کن حیفه این تایید تشه ممنون

160
یه روز رفته بودم بیرون روی یه مغازه نوشته بود از اینجا رفتیم و اینا وبه خیابان امام خمینی جنب مسجد ثارا... به مامانم گفتم چرا سارا رو اینجوری نوشتن گفت خنگ خدا این ثارالله نه سارا من برم محوشم تو دود

271
پارسال اومدم تو کوچمون دیدم هیئتمون داره میره، یه دختر خوشگلم وایستاده بود تو پیاده رو. سریع رفتم زیر عَلَم، دو قدم بردمش کمرم رگ به رگ شد افتادم وسط کوچه. بعد چند دقیقه دختره دلش سوخت اومد جلو گفت بگم شوهرم ببرتون درمانگاه؟
انقدر خودمو چنگ انداختم ترسید فرار کرد
خاطرات خنده دار

276
جاتون خالی دیشب تو حرم امام رضا نشسته بودیم
مداحه برداشت گفت:ارع میدونی الان تو این شب عزیز کجا نشستی؟ دختر بچه برداشت گفت:ارع من میدونم من اینجانشستم اینجاااااااا×_×

171
هعییی روزگار
دیروز مامانم اومده برام تعریف میکنه میگه تو که بچه بودی نهایت ارتباط من با تو این بود که میگفتم اگه تو خودت خرابکاری کنی میندازمت تو لباسشویی تا آقا سیبیلو بیاد ببرتت
حالا نمیدونم ربطش چی بود ولی مثل چی میترسیدی
.
.
.
.
.
حالا من موندم یعنی به من ابو غذام نمیداد؟
نکنه سر راهی بودم؟

222
در وصف خودم براتون بگم که:
یه شب داشتیم از مهمونی برمیگشتیم
من نشستم تو ماشین و در رو یادم رفت ببندم.بابامم حواسش به در نبود.
راه افتاد و در خورد تو تیر برق و کند :/
چرا این تیر برقا انقد جاشون بده اخه؟ :)

214
عاقا من یه روز رفتم خونه دوست مامانم که برم پیش دخترش منو دخترش باهم رفیق فابیم...دوست مامانم یا راحت تر بگم خاله اومد گفت بیا عکس نشونت بدم(هر وقت میرم نشونم میده همون تکراریا رو)منم رفتم نگاه کنم...همشو نشونم داد رسیدیم به وسطای عکسا گفتم خاله این کیه گفت پسر دختر عمه ی بابای رویائه(رویا دوستمه همون دخترش که میشه رفیق فابم)گفت تو بیمارستان کار میکنه گفتم چکارس؟گفت نعش کشه...بعد یکی دیگه نشونم داد گفتم این کیه؟گفت برادر اونیه که تو بیمارستان کار میکنه(نعش کشه)گفتم این چکارس؟این دیگه احتمالا باید دکتر باشه گفت نه نظافت چی دشوییه
خواهشا لایک کنین اولین باره متن میزارم تچکر :-D

193
یبار داشتیم میرفتیم مسافرت(فهمیدید ماهم میریم مسافرت؟(جاتون خالی) تو راه من خوابیدم یهو دیدم مامانم میزنه به پهلوم میگه:حسین پاشو ببین مرغ واسه جمع کردن جوجه هاش زمینو به نوکش میزنه(نوکشو به زمین میزنه)
من گفتم بزار بخوابم یهو دیدم اهل ماشین ترکیدن
من -_- (در حال خواب)
مامانم قبل فهمیدن سوتیش0-0
بعد از فهمیدن سوتیش:(
مان بزرگم:)))
بابام:)))))))
واسه سلامتی مادرا بزن لایکو
(در ضمن پست اولیم حمایت کنید)

190
اقا جونم براتون بگه که
دیروز با یکی از اقوام که تازه از خارجه اومده بود رفتیم یه رستوران شیک و مجلسی
خلاصه که موقع سفارش گارسون اومد تا سفارش بگیره که یهو این دوست ما اومد با صدای بلند و اعنماد به سقف کامل گفت یه پرس سلطان جوججه ای لطفا
و اینگونه بود که رستورانی که تا اون موقع در سکوت به سر میبرد از خنده پوکید

203
چن وقت پیش رفته بودیم خونه خالم،شوهر خالم دخترشو بغل کرده بود،یهو عمم برگشت گفت ماشالله دخترتون 99 درصد به خودتون رفته. منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم ینی اون یه درصد چی میتونه باشه؟!!
هیچی دیگه الان تو توالتم درم قفل کردم برام دعا کنید.
من ^^
عمم 00
اون یه درصد ><

121
یه روز داداش ما من و مامانم رو صدا کرد و گفت می خوام یه اعطرافی بکنم حالا ما : یا خدا سیگاری شده عرقی شده
کرررررراک
بعد گفت:
اون کیس بود خلاب شده بودا من یروز ادانس داجتم بعت کردم تو دلایو سیدیش دکمه رو زدم رفت تو بعد خلاب شد.
کار بدی کلدم؟
ولی عوضش یه کتک حسابی از من یکی خورد
برادر ازار هم خودتونید.

323
رفتم سوپر مارکت خرید کنم، دختری که چهار سال قبل همدیگه رو دوست داشتیم و جدا شده بودیم رو دیدم
دست یکی رو گرفته بود و خلاصه فضای رومانتیکی داشتن، وقتی منو دید به یه بهونه ای اومد کنار دستم وایساد گفت ببین من با نامزدمم ولی تو از وقتی من ولت کردم هیشکی طرفت نیومده !
خلاصه کم نیاوردم، منم یه پنجاهی در آوردم دادم به فروشنده گفتم یه بسته پوشک سایز بچه دو ساله بده و هیچی بهش نگفتم و اومدم بیرون. بنده خدا دختره داشت چشاش از کاسه در می اومد
+ خلاصه میخواستم بگم پوشک هنوز پیشمه، هرکی لازم داره نصف قیمت میفروشم
مادرم رسوام کرده هرروز ازم میپرسه مگه شبا تو خودت خیس می کنی؟! :))

148
دیشب داشتم خواب عجیب غریبی میدیدم که یکدفه وسط خوابم
پیغام اومد که حجم خواب شما در حال اتمام است .
جهت خرید سرویس خواب محدود 1 ماهه ، 3ماهه ، 6 ماهه و ...
.
.
.
بگذریم که تا صبح سعی میکردم خواب عکسو گیف و فورجک ببینم
امشبم قراره برم یه طرح 2 تا 8 صبح بزنم که حداقل خوابم ببره

171
اقا یبار داشتم کنار لبه پرتگاه حرکت میکردم که یهو زیر پام خالی شد افتادم پرتگاهشم نمیدونی چقدر بلند بود همینطوری داشتم با سرعت سقوط میکردم که یهو رسیدم به تهش فشار زیادی به بدنم اومد چشم هامو باز کردم دیدم تو تختم
:-l حالا یبار که نه تا الان هفته ای یار اینطوری میشه :-( لایک بدین به امید این که خوب شم

202
من با آشغالیه که ساعت دو شب میاد میگه آشغالو بیار آشغال بعد زنگارو میزنه کار ندارم،با اون سبزی فروش هم کار ندارم که ساعت 6 صبح با بلند گو تو محله هوار میزنه که اسفناج دارم،من با اون کهنه فروشی کار دارم که 24 ساعته شبانه روز دنباله یخچاله مردمه آخه مرد حسابی کی الان یخچال میخره که حالا بخواد یخچال قدیمیشو به تو بفروشه؟ دوستان اولین پسته پس لطفا هرگز نشه فراموش لایک اضافی پرجوش!

493
سال سوم دبیرستان یه قانونی تو درس فیزیک داشتیم به اسم قانون کیرشهف
معلممون اومد رو تخته نوشت قانون شهف
یکی از بچه ها گفت اجازه پس اولش کوووووو؟
گفت تو دهن تو

219
پارسال رفتیم دیدن یه کلیسا
کشیش هم داشت صحبت میکرد
بعد از تموم شدن حرفاش یهو پسر عموی اسکلم
بلند گفت صلوااااات
هیچی دیگه بعد از گاز زدن کلیسا هممونو با لگد انداختن بیرون
شما بگید اینم پسر عموی اسکله من دارم

271
ادامه پست قبلی
با یه لحن خاصی گفت: خب پیامبر تو دره شعب ابی طالب چطوری مردم رو به یگانه پرستی دعوت میکرد؟
من متوجه شدم ایزدی یه گندی زده ،سکوت تمام کلاس رو گرفته بود ،ما هم داشتیم از ترس میمردیم ، دوباره معلم سؤالش رو تکرار کرد ،
منم با ترس و لرز گفتم: با تماس تلفنی
که یکدفعه کلاس منفجر شد از خنده ، بعد از اینکه معلم کلاس رو ساکت کرد گفت شما کنار هم نشسته بودین؟
با ترس و لرز گفتیم بله همینجوری که چوبش رو تو دستش میچرخوند گفت خب حالا بگو ببینم مگه زمان پیامبر تلفن بوده؟ منم گفتم: خب پیامبر خدا بوده یه خط تلفن که چیزی نیست که خدا به پیامبرش نده باز کلاس منفجر شد از خنده .
معلم در حالی که با اشاره چوبش داشت بهمون حالی میکرد که دستاتون رو بیارین بالا گفت: حالا خدا به پیامبرش یه خط تلفن داد مشرکان قریش از کجا تلفن آوردن که اگه پیامبر بهشون زنگ زد جواب بدن؟
بعد با صدای بلند گفت دستاتون رو بگیرین بالا متقلبهای کثیف
در حالی که داشتم به این فکر میکردم راست میگه تازه اگه خدا به مشرکان قریش هم تلفن میداد وقتی کاروان در حال حرکته سیم تلفن رو به کجا میخواستن وصل کنن ؟ (سال هفتاد و چهار موبایل نبود)
احساس کردم تمام کلاس رو برفکی میبینم ، متوجه شدم معلم با تمام قدرت چوب رو خوابونده کف دستم.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.